دو روایت از اثرگذاری یک شهید تخریبچی

به گزارش شهدای ایران به نقل ازایسنا، سید محمدامین قدسی دوست و همرزم شهید سید حمیدرضا رضازاده از تخریبچیان دوران دفاع مقدس روایت میکند: «مرد جوانی مغازه داشت. همیشه میآمد مسجد و نماز را اول وقت و به جماعت میخواند. خیلی به نماز، دعا و قرآن مقیّد بود. مستحبّات را به جا میآورد. اما گرفتار فکر خطرناکی شده بود.
عضو بسیج هم نمیشد. چند بار با بچهها بحثش شده بود. میگفت: «ما نباید حکومت تشکیل بدیم. اصلاً نباید قبل از ظهور امام زمان (عج) حکومت تشکیل داد. حضرت خودش باید بیاد و تصمیم بگیره که چه حکومتی باید باشه. »
بیشتر بخوانید:
شبی که سید حمید پل دجله را منفجر کرد
وقتی سید حمیدرضا از جریان با خبر شد، کم کم با او دوست شد. مطالب و دیدگاههای اسلامی را با آرامش و دلیل به او فهماند. بعد از مدتی، آن جوان چنان تحت تأثیرِ دلایل و صحبتهای سید حمیدرضا قرار گرفت که آمد عضو بسیج شد و از آن فکرِ خطرناکی که تمام وجودش را گرفته بود، کاملاً دور شد.
مدتی بعد پسر دیگری را شناختیم که اهل نماز و مسجد نبود. سید حمید رضا با او هم دوست شد. به مرور او را جذب مسجد کرد. مدتی بعد آن پسر چنان به مسائل دینی و نماز معتقد شد که قابل وصف نیست. از نماز خوانهای پَروپا قُرصِ مسجد شد. حتی گاهی دنبال ما میآمد تا ما از مسجد و نمازِ اول وقت عقب نمانیم.
در بسیج، کارمان زیاد بود. شبها تا صبح یا تو بسیج بودیم، یا تو خیابان ها گشت میزدیم. این موضوع باعث شده بود که من خیلی به درس توجّه نداشته باشم. اما سید حمیدرضا از درسش غافل نبود. از فرصتهایی که گیر میآورد، برای خواندنِ درس و انجام تکالیفش استفاده میکرد. حافظه خوبی داشت.
یک روز گفت:« به درس خیلی توجه نداریها!» گفتم: «وقت نمیشه. تازه الآن ما داریم خدمت میکنیم. درس فعلاً احتیاج نیست.» گفت:« هر چیزی جای خودش. وظیفه ما درس خوندنه. هم باید خوب درس بخونیم، هم خوب به انقلاب خدمت کنیم. »
بعد، برنامه ریزی کرد تا با هم درس بخوانیم. گاهی او میآمد خانه ما. گاهی من میرفتم خانه آنها. یک وقت هم تو مسجد مینشستیم و درس میخواندیم. از بعضی درسها عقب افتاده بودم. آنقدر با من تمرین کرد، تا جبران شد.»



