ماجرای مقنعه ای که از سر همسر شهید باکری جدا نشد
ماجرای مقنعهای که از سر همسر شهید «حمید باکری» جدا نشد را در قسمتی از خاطراتش میخوانید.
به گزارش شهدای ایران ، خاطرهای از همسر شهید حمید باکری را در ادامه میخوانید.

حمید به بعضی چیزها خیلی حساس بود.
به من میگفت: «فاطمه! این چیه که زنها میپوشند؟» میگفتم «مقنعه را میگویی؟»
میگفت: «نمیدانم اسمش چیه. فقط میدانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل میگیری و روسری و چادر سرت میکنی بهتر از روسری است. دوست دارم یکی از همینها بخری سرت کنی راحتتر باشی.»
گفتم: «من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد؟
خندید گفت: «هر دوش»
از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جدایش نکردم، تا یادش باشم، تا یادم نرود او چه کسی بوده، کجا رفته، چطور رفته، به کجا رسیده است.