شهدای ایران:سرویس سیاسی/هر سال در چنین روزی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سخن گفته میشود؛ کودتایی که آمریکا و انگلیس طراحی کردند تا دولت ملی را سرنگون سازند و استبداد وابستهٔ پهلوی را بازگردانند. نفت، دلیل اصلی وسوسهٔ قدرتهای غربی برای سلطه بر ایران بود. از زمان کشف این گنج بزرگ، استعمار بر آن چنبره زده و آن را به یغما میبرد. اما در سال ۱۳۲۹ ورق برگشت. آیتالله کاشانی و دکتر محمد مصدق توانستند دست استعمار را از نفت ایران کوتاه کنند؛ اقدامی که خشم انگلیسیها را برانگیخت. آنان از شکایت در دادگاه لاهه تا اعزام ناوگان دریایی، ابزارهای گوناگونی را به کار گرفتند تا ایران را وادار به عقبنشینی و توقف قانون ملی شدن نفت کنند.
مصدق برای مقابله با این تهدیدها در پی چاره بود؛ چارهای که مانع بازگشت سلطهٔ بریتانیا بر سرزمین ایران شود. او مسئله را درست تشخیص داد، اما راهحلی که برگزید از اساس خطا بود؛ تدبیری ناشی از بیتوجهی به تحولات نوین جهان. تلاش برای یافتن مأمنی تازه، او را به آغوش آمریکا ـ قدرت نوظهوری که سرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داده بود ـ کشاند. مصدق پشت نقاب لبخند دیپلماتیک ایالات متحده را ندید و دست دوستی به سوی آنان دراز کرد؛ غافل از آنکه طرف مقابل مترصد فرصت برای براندازی و ساقط کردن دولت مستقل ایران است.
نگاهی به اسناد وزارت خارجهٔ آمریکا که در مجموعهای دو جلدی با عنوان «اسناد سخن میگویند» (برگردان دکتر احمدعلی رجایی و سرکار خانم مهین سروری رجائی) منتشر شده، حقیقت را آشکار میسازد. این اسناد نشان میدهد که مذاکرات محرمانهٔ شاه و حسین علاء با سفیر آمریکا در تهران، لوی هندرسن، چنان جدی بود که کارشناسان آمریکایی و انگلیسی در ۲۴ ژوئن ۱۹۵۲ (۳ تیر ۱۳۳۱) در لندن گرد هم آمدند تا دربارهٔ چگونگی ادارهٔ صنعت نفت ایران پس از سقوط دولت مصدق تصمیمگیری کنند.
در این نشست، از سوی آمریکا پل نیتزه و پالمر و از سوی انگلیس راجر ماکینز، میدلتون و رامز باتوم حضور داشتند. مذاکرهکنندگان بهتفصیل وارد بحث دربارهٔ ساختار ادارهٔ نفت «پسامصدق» شدند.
هجده روز پیش از کودتا، «باختر امروز» با شور و امید نوشت: «نسیم آزادی از کشور جورج واشنگتن به سمت ایران وزیدن گرفت». اما آن نسیم، در حقیقت طوفانی بود که استقلال ایران را درنوردید.
اگر نخستوزیر ملی به پایگاه اجتماعی و دینی آیتالله کاشانی تکیه میکرد، و اگر به جای اتکا به بیگانه بر مردم و ظرفیتهای درونی ملت اعتماد مینمود، بیتردید کودتای ۲۸ مرداد به سرانجام نمیرسید. مصدق با فاصله گرفتن از این پشتوانهٔ مهم، راه را بر سقوط خود و کشور هموار کرد. او در پاسخ به نامهٔ هشدارآمیز آیتالله کاشانی که اعتماد به آمریکا را برحذر میداشت، با غرور نوشت: «اینجانب مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم». در حالی که آنچه مردم را در ۳۰ تیر به خیابانها کشاند، فتوای روحانی بانفوذی چون کاشانی بود، نه صرفاً شخص مصدق.
این تجربهٔ تلخ در ۱۳۳۲ به خاک سپرده نشد. امروز نیز کسانی هستند که میکوشند ایران را در دامان ایالات متحده بیفکنند. بیانیهنویسانی که مدام از «تغییر پارادایم» و «صلح با آمریکا» سخن میگویند، چشم بر حوادث گذشتهٔ این ملت بستهاند.
* محمد صادق عباسی/خبرنامه دانشجویان