از شهدا حاجت بگیرید/ ماجرای قبر شماره چهارده در گلزار شهدا

با خودم گفتم: بسمه تعالی. میروم توی گلزار، هر جا که جای پارک بود و ماشین را پارک کردم، همان جا به نیت چهارده معصوم می شمارم و به چهاردهمین قبر شهید می روم و به همان شهید توسل پیدا می کنم.
 
از شهدا حاجت بگیرید/ ماجرای قبر شماره چهارده در گلزار شهدا
شهدای ایران: یک روز عصر توی خانه نشسته بودم. خیلی هم گرفته و ناراحت! مشکلی داشتم که حل نمی شد. 

خدا شاهد است من شهدا را محرم اسرار خودم می دانم و در مشکلات با آن ها خلوت می کنم. با خودم گفتم چرا سر قبر علی عباس نروم؟


بلند شدم و نشستم پشت ماشین و راه افتادم. نزدیک گلزار شهدا که شدم، گفتم این چه حرفی است که فقط می گویم علی عباس؟!

با خودم گفتم: شاید خدا بدش بیاید که فقط اسم این شهید را می آورم و تفاوت قائل می شوم. همه شهدا عزیز هستند.

بعد در جواب خودم گفتم: علی عباس بنده خالص درگاه خدا بود. او در راه خدا شهید شد. قرآن هم می گوید شهید زنده است و ...

اما باز به خودم گفتم: این بار به سراغ یک شهید دیگر می روم.

یک دفعه فکری به ذهنم رسید. با خودم گفتم: بسمه تعالی. میروم توی گلزار، هرجا که جای پارک بود و ماشین را پارک کردم، همان جا به نیت چهارده معصوم می شمارم و به چهاردهمین قبر شهید می روم و به همان شهید توسل پیدا می کنم.

بنده عدد چهارده را خیلی دوست دارم. خلاصه رفتم و ماشین را پارک کردم.

بعد شروع کردم به شمردن قبرها. به مزار چهاردهم که رسیدم یکباره رنگ چهره ام تغییر کرد. دیدم مزار چهاردهم قبر شهید علی عباس حسین پور است!


آن قدر تعجب کردم که همان جا نشستم. اشک در چشمانم جمع شد. گفتم: خدا دوباره من را به دوست عزیزم حواله کرد.

آنجا نشستم و با علی عباس درد و دل کردم. باور کنید خیلی سریع مشکلم حل شد.

بعد از آن ارادت و اعتقاد خاصی به این شهید بزرگوار پیدا کردم. خدا بعد از آن چند برابر برایم جبران کرد و مشکلاتم سریع برطرف شد.

راوی: آقای عزیزی
کتاب دلم تنگه براتون؛ خاطراتی از شهید علی عباس حسین پور

بیشتر بخوانید:
جلسه‌ای که جوانان را از جو فاسد حکومت پهلوی نجات می‌داد
ماجرای عنایت یک شهید برای حل مشکلات یک خانم
ماجرای رزمنده شهیدی که راه رفتنش هم ذکر بود
 

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار