شهیدی که از امام رضا(ع) شفای مریضی سختش را گرفته بود
کسی گفته بود: «دکتر این بچه، امام رضا(ع) است.» لذا بردنش مشهد و بستند به پنجره فولاد.
به گزارش شهدای ایران: از مادر شهید شنیدم که کاظم، در کودکی مریضی سختی داشت. ظاهرا تشنج می کرد و دکترها جوابش کرده بودند. حال درست و درمانی نداشت.
البته از کودکی تا دوازده سیزده سالگی تشنج می کرد.
این بیماری مادرزادی نبود. انگار بچه توی کوچه حیوانی دیده و خیلی ترسیده و بعد هم این مشکل برایش بوجود آمده بود.
کلی هم او را دکتر و این ور و آن ور بردند. ولی جوابی نگرفتند؛ حتی بردند تهران. ولی مشکل حل نشد.
تا اینکه کسی گفته بود: «دکتر این بچه، امام رضا(ع) است.» لذا بردنش مشهد و بستند به پنجره فولاد.
کاظم آنجا شفا گرفت.
مادرش می گفت: نصف شب در حرم رفتم به کاظم سری بزنم. تا رسیدم بهش دیدم بیدار نشسته.
پرسیدم: بیداری مادر؟
بچه جواب داد: «خیلی وقته بیدارم. شما که رفتی، یه آقای سبزپوش با عمامه اومد و به من گفت: «پاشو! تو خوب شدی. هیچ مریضی و مشکلی نداری.»
خلاصه این شد که دیگر مشکلش کامل حل شد و مریضی اش رفت که رفت.
برگرفته از کتاب «سه ماه رویایی» زندگینامه شهید کاظم عاملو
راوی: خواهران
البته از کودکی تا دوازده سیزده سالگی تشنج می کرد.
این بیماری مادرزادی نبود. انگار بچه توی کوچه حیوانی دیده و خیلی ترسیده و بعد هم این مشکل برایش بوجود آمده بود.
کلی هم او را دکتر و این ور و آن ور بردند. ولی جوابی نگرفتند؛ حتی بردند تهران. ولی مشکل حل نشد.
تا اینکه کسی گفته بود: «دکتر این بچه، امام رضا(ع) است.» لذا بردنش مشهد و بستند به پنجره فولاد.
کاظم آنجا شفا گرفت.
مادرش می گفت: نصف شب در حرم رفتم به کاظم سری بزنم. تا رسیدم بهش دیدم بیدار نشسته.
پرسیدم: بیداری مادر؟
بچه جواب داد: «خیلی وقته بیدارم. شما که رفتی، یه آقای سبزپوش با عمامه اومد و به من گفت: «پاشو! تو خوب شدی. هیچ مریضی و مشکلی نداری.»
خلاصه این شد که دیگر مشکلش کامل حل شد و مریضی اش رفت که رفت.
برگرفته از کتاب «سه ماه رویایی» زندگینامه شهید کاظم عاملو
راوی: خواهران