شهید مدافع حرمی که چند بار کل پول پس اندازش را بخشید
بعضی وقتها به او اعتراض می کردم که تو بر چه اساسی پولت را می دی؟ او میخندید و میگفت: "شما کاری نداشته باش، خدا هست." میگفتم: "برای خودت هم نیاز است!
یعنی تو یک لحظه کل پس اندازش را قرض می داد و می بخشید به کسی که احتمال برگشت پولش صفر بود.
بعضی وقتها به او اعتراض می کردم که تو بر چه اساسی پولت را میدی؟ او میخندید و میگفت: "شما کاری نداشته باش، خدا هست." میگفتم: "برای خودت هم نیاز است!
میگفت چطور میتوانم خانمی را که همسرش از دنیا رفته و میخواهند از خانه بیرونش کنند را ببینم و در پول پیش خانهاش کمکش نکنم که میخواد یه روزی به دردمان بخورد! میخواهم اصلا به صد سال سیاه به دردم نخوره!"
دوستش در آستانه ازدواج بود و یک مبلغی از ابراهیم می خواست، ابراهیم چند میلیون بیشتر هم به دوستش داد که بروند حلقه بگیرند، حتی حساب کتاب بعدش را هم میکرد، میگفت: "تو که داری کل پولت رو میدی برای خرید حلقه، بعدشم قرار یک چند جلسه با خانومت بیرون بری، بازم پول نیاز داری. فعلاً من این پول را نیاز ندارم دستت باشد که با خانمت بیرون می روی پول کم نیاوری."
هیچ وقت، نشد کسی از او کمک مالی، کاری، یا چیزی بخواهد، او دست رد به سینهاش زده باشد. اصلا نمی توانست مشکلات دیگران را ببیند. بی حد و حساب بخشندگی داشت.
همیشه در خانواده به او می گفتیم: "آقا! شما کمک کن، خانواده ما اهل بخشش هستند، منتها تو همه رو یک دفعه نبخش این رو مرحله به مرحله تو چندین سال ببخش که قرار چندین سال زنده باشی.
چندباری کل پس اندازش را بخشید و برایش اصلا پول مهم نبود.
خاطرهای از مجید اسمی، برادر شهید
برگرفته از کتاب «اسمی از تبار ابراهیم»؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی