شهدای ایران:ترور دانشمندان هستهای ایران دیگر یک حادثه موردی یا استثنا نیست، بلکه به الگویی تکرارشونده و برنامهریزیشده تبدیل شده است. از ترور دکتر مجید شهریاری و دکتر مصطفی احمدی روشن تا سوءقصد مرگبار علیه محسن فخریزاده و دیگر نخبگان علمی، ردپای دولت اسرائیل و شخص بنیامین نتانیاهو بهروشنی دیده میشود. اما سؤال اساسی این است: چرا دانشمندان؟ چرا حذف افراد علمی به ابزاری کلیدی در استراتژی دفاعی-امنیتی اسرائیل تبدیل شده است؟
نتانیاهو همردیف مغول و هیتلر
حسین سیمایی صراف، وزیر علوم با حضور در دانشکده هستهای دانشگاه شهید بهشتی، ترور دانشمندان کشورمان به دست رژیم صهیونیستی را محکوم کرد. وی گفت: استادان دانشگاه با تلاش و نثار خون خود اعلام میکنند که جانم فدای ایران. اعلام میکنند که اقتدار علمی ادامه پیدا خواهد کرد. اعلام میکنند که با توسعه علمی جلوی تهدید دشمن را خواهیم گرفت.
وزیر علوم افزود: همه ملت ایران داغدار این فاجعه بزرگ هستند. وی خاطرنشانکرد: بعد از مغول و هیتلر، هیچکس به اندازه نتانیاهو دانشمند کُشی نکرده است.
وزیر علوم افزود: ما در مقابل تجاوز همواره متحدتر خواهیم شد. وی ادامه داد: دشمن گمان میکند که با از بین بردن دانشمندان ما به ایران ضربه زده است. اگرچه نقصانی ایجاد شده است، اما ایران عزیز و دانشمندان ما قویتر از گذشته راه علم را ادامه خواهند داد.
حذف ظرفیت علمی = توقف پروژه استراتژیک
در نگاه دولت اسرائیل، پروژه هستهای ایران وابسته به دانش و مغزهای متفکر است، نه صرفاً تأسیسات و مواد. بهعبارتی، میتوان سانتریفیوژها را نابود کرد، اما تا وقتی که دانشمندان ادامهدهنده راه شهید فخریزاده زنده باشند، دانش ساخت دوباره آنها باقی خواهد ماند.
در این چارچوب، ترور نخبگان علمی نهتنها حذف یک فرد، بلکه «قطع ریشه دانش» در یک حوزه خاص تلقی میشود. بر همین اساس، نتانیاهو بارها اعلام کرده که «هیچچیز خطرناکتر از مغزی که در خدمت سلاح هستهای است، وجود ندارد.» بهاینترتیب، حمله به دانشمندان، بخشی از راهبرد «پیشگیری عمیق» است.
بازدارندگی روانی و ترسآفرینی در بدنه علمی
یکی دیگر از اهداف ترور دانشمندان، بازدارندگی روانی است. وقتی یک دانشمند بداند که ورود به پروژه هستهای میتواند به قیمت جانش تمام شود، از مشارکت در این مسیر خودداری خواهد کرد. پیام ضمنی اسرائیل این است: «نه فقط شما، بلکه خانوادهتان نیز در خطر خواهید بود.»
این ترسآفرینی بهطور غیرمستقیم موجب ریزش نخبگان از پروژههای حساس میشود و انگیزه حضور در ساختار علمی-نظامی را کاهش میدهد. این موضوع خصوصاً در کشورهایی با امنیت اطلاعاتی شکننده، بسیار کارآمد عمل میکند.
ترور دانشمندان ایرانی صرفاً ابعاد نظامی ندارد؛ این اقدام بخشی از جنگ شناختی است. حذف چهرههای علمی معتبر از نظر روانی جامعه را با این تصور مواجه میسازد که کشور در برابر دشمن ناتوان است و حتی در دل پایتخت نمیتوان از نخبگان دفاع کرد.
این احساس ناامنی کاهش سرمایه اجتماعی را در پی دارد. در واقع، هدف فراتر از فرد ترور شده است: این یک پیام استراتژیک به ملت است تا روحیه مقاومت را تضعیف کند.
ایجاد تأخیر در روند پیشرفت برنامههای استراتژیک
در ساختارهای علمی-صنعتی پیچیده، اشخاص کلیدی نهتنها نقش فکری دارند، بلکه حلقه اتصال میان پروژهها، بدنه فنی، و تصمیمگیریهای استراتژیک هستند. حذف چنین افراد برجستهای باعث ایجاد اختلال، سردرگمی و تأخیر در فرآیندها میشود.
برای مثال، محسن فخریزاده نه فقط دانشمند، بلکه معمار ساختاری پروژههای دفاعی-هستهای ایران بود. به گمان دشمن ترور او وقفه در برنامههای مرتبط با تولید سوخت، سلاح متعارف پیشرفته، و حتی تحقیقات در حوزه واکسن میانداخت. از منظر اسرائیل، این «برد چندجانبه» دارد.
قدرتنمایی بدون جنگ تمامعیار
ترور دانشمندان از نظر سیاسی-نظامی یک ابزار «قدرتنمایی کمهزینه» است. برخلاف جنگ رسمی که نیازمند هزینههای دیپلماتیک و تلفات گسترده است، عملیات ترور هدفمند هزینه داخلی اندکی برای اسرائیل دارد، اما اثری بسیار گسترده در خارج برجای میگذارد.
این نوع اقدامات همچنین موجب تقویت جایگاه نخستوزیری مانند نتانیاهو در داخل میشود. او میتواند در برابر افکار عمومی داخلی و متحدان خارجی، ادعا کند که بدون ورود به جنگ، توانسته تهدیدی حیاتی را از بین ببرد.
ترور در کنار سایر اقدامات مانند تحریم اقتصادی، عملیات سایبری (نظیر ویروس استاکسنت)، حملات پهپادی، و جنگ روایتها در رسانههای جهانی، بخشی از راهبرد فشار چندلایه علیه ایران است. این راهبرد، با هدف بیثباتسازی تدریجی زیرساختهای راهبردی کشور طراحی شده است.
از نظر اسرائیل، جنگ آینده یک نبرد کلاسیک نخواهد بود، بلکه ترکیبی از عملیات اطلاعاتی، ترورهای نقطهای، تحریم و فشار روانی است. در این فضا، حذف یک دانشمند میتواند ارزشی بیش از بمباران یک پادگان داشته باشد.
پیام به سایر کشورهای منطقه
ترور دانشمندان ایرانی پیام مهمی به کشورهای دیگر نیز دارد: «اگر شما نیز در مسیر مشابه حرکت کنید، با پاسخ مشابه روبهرو خواهید شد.» اسرائیل با این اقدامات تلاش میکند از الگوشدن ایران برای کشورهای منطقه مانند عربستان، ترکیه یا مصر در حوزه فناوری پیشرفته و انرژی هستهای جلوگیری کند.
در واقع، این عملیاتها همزمان به ایران ضربه میزند و کشورهایی را که در آستانه توسعه هستهای هستند، در فضای تردید نگه میدارد.
در دکترین امنیت ملی اسرائیل، حفظ برتری فناورانه در منطقه یک اصل غیرقابل مذاکره است. هر کشور مسلمانی که به سطحی از توان فناورانه برسد که تعادل قدرت را تهدید کند، باید از طریق ابزارهای غیرمتقارن مهار شود.
نتانیاهو و جریان راستگرای اسرائیل این اصل را با شدت دنبال میکنند و بهصورت تئوریک، حذف عوامل انسانی پیش از تبدیلشدن آنها به تهدید بالفعل را مشروع میدانند. از نظر آنان، ترور دانشمندانی که به توسعه «سلاح آخرالزمانی» کمک میکنند، نه ترور، بلکه دفاع مشروع است.
سکوت یا همراهی جامعه جهانی
یکی از عوامل تشویقکننده این روند، سکوت نسبی نهادهای بینالمللی و بعضاً همراهی غیررسمی کشورهای غربی با اسرائیل است. در حالی که ترور دانشمندان از نظر حقوق بینالملل مصداق جنایت فرامرزی و نقض حاکمیت است، اما بهندرت با محکومیت جهانی همراه شده است.
این وضعیت باعث شده اسرائیل احساس کند میتواند با تداوم ترورها، هم سود امنیتی ببرد و هم هزینه سیاسی نپردازد.
دانشمندان در دنیای امروز تنها پژوهشگر نیستند؛ آنها در مرکز میدان نبرد قرار گرفتهاند. ترور آنها تنها ابزار یک بازی قدرت است که با تغییر میدان جنگ از خاک به دانش، از ارتش به آزمایشگاه، شکل گرفته است. بنیامین نتانیاهو و استراتژیستهای اسرائیلی، با درک اهمیت مغزهای علمی، آنها را به هدفی استراتژیک تبدیل کردهاند. این رویکرد گرچه شاید در کوتاهمدت اثربخش بهنظر برسد، اما در بلندمدت، پیامدی خطرناک دارد: تبدیل علم به میدان قتل، و نخبگان به هدف ترور.
سؤال نهایی این است: آیا جهان باید به چنین عرف خطرناکی تن دهد؟ یا زمان آن رسیده است که جامعه علمی جهانی، سیاست ترور دانشمند را بهعنوان خط قرمز اخلاقی و انسانی اعلام کند؟
*گزارش از عرفان عباسی/خبرنامه دانشجویان