مسئولیت را جدی بگیرید آقای پزشکیان!/یک سال از عمر دولت گذشت...!
شهدای ایران:سرویس سیاسی/رئیس جمهور، نه خطیب و سخنران است، نه ژورنالیست و منتقد رسانه ای، و نه اپوزیسیون بیرون از قدرت. عالی ترین مقام اجرایی کشور است و باید پای در میدان اقدام و عمل بگذارد.
اینکه آقای پزشکیان با هفته ها تاخیر، به سفر استانی (صد ها فرسنگ دور تر از پایتخت) می رود، برای پیشبرد امور اجرایی، رفع موانع و هماهنگ کردن بخش های مختلف در جهت تسهیل پیشرفت کشور و معیشت مردم است.
واقعا هیچ توجیهی ندارد که رئیس جمهور هر چند وقت یکبار بگوید "مردم ما روی طلا خوابیده اند ولی گرسنه اند". خب که چه؟ این سخن برای مردم امید آفرین است؟ یا مایه ذوق زدگی و جرئت دشمنان می شود؟! این وسط، مسئولیت بر زمین مانده دولت چیست؟
به این سخنان آقای پزشکیان در ارومیه توجه کنید:
«- من اصلا دنبال رئیسجمهور شدن نبودم. میخواستم مردم به صحنه بیایند.
- من سه بار در ارومیه درخواست دادم، استخدام نکردند (یکی از حضار : اگر استخدام شده بودید الان رئیس جمهور نشده بودید).
-من خیلی تیزهوش نیستم، فرزندان ایران از معادن نفت و طلای ما با ارزشتر هستند، به پیر و پیغمبر همه استعداد درخشان هستند فقط باید درخشش هر کسی را پیدا کرد.
- ترکیه و ژاپن و کره، نفت و گاز ندارد و وضعیت آنها از ما بهتر است. ما نفت و گاز داریم ولی گرسنه هستیم، مشکل داریم. گیر و مشکل کجاست؟
- یک زمانی میگفتند ارومیه، پاریس ایران است؛ حالا ببینید چه کارش کردهایم. حالا یکی دیگر میآید پاریس ایران را میکند افغانستان.
- هر چقدر بتوانیم به شما کمک میکنیم، ولی شما منتظر کمک ما نباشید (یکی از حضار: نشد که؛ هم میگویید کمک میکنید هم میگویید کمک نمیکنید! ).
- (با اشاره به یک دانش آموز) اینها اگر یاد بگیرند، مملکت را زیر و رو می کنند. من معتقدم ما عقبیم و به اینها می گوییم ضد [زد!]. اگر ما با جریان حرکت کنیم، اصلا فاصله نمی گیریم. من شدم قدیمی، بعد این نسل شده ضد. چه ضدی؟!".
با این ادبیات تکراری و آمیخته به تلخی و ناامیدی، قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ این حرف ها به چه درد مردم می خورد و چه گرهی می گشاید که رئیس جمهور برای گفتن آنها بخواهد سفر استانی برود، یا در جلسات شرکت کند؟!
مشکل اول دولت، مشکلات موجود در کشور نیست، بلکه بی برنامگی دولت، خالی الذهن بودن آقای پزشکیان و تکرار معدودی تعابیر بیفایده است، بی آنکه برنامه ریزی مستقل و اجرای هوشمندانه ای اتفاق بیفتد.
یک سال از عمر دولت گذشت و می توان تصور کرد که در صورت بی عملی و بی تدبیری، سه سال دیگر نیز همین گونه از بین برود. دولت باید تکانی به خود بدهد و از این حالت سردرگمی و جدی نگرفتن مسئولیت خارج شود.



